
این سناریو برای هر معاملهگری آشناست: یک ستاپ عالی پیدا کردهاید و وارد معاملهای شدهاید، سپس قیمت بر خلاف پیش بینی شما حرکت می کند اما شما بیشتر می خرید زیرا معتقدید که قیمت همچنان بالا خواهد رفت و با کاهش بیشتر قیمت، شما به خرید ادامه میدهید تا زمانی که ضرر زیادی بکنید و مجبور شوید پوزیشن خود را با ضرر بسیار زیاد ببندید.
اما چرا ادامه دادن یک پوزیشن بازنده احساس خوبی به شما می دهد و چرا ما به عنوان معاملهگر نمیتوانیم این کار را متوقف کنیم؟ اجازه بدهید تا در این مقاله این موضوع را بررسی کنیم.
ناهماهنگی شناختی 101 – مغز شما برای معامله گری ساخته نشده است
مکانیسمی که باعث ایجاد چنین رفتار مخربی می شود “ناهماهنگی شناختی” نامیده می شود و یک مکانیسم حفاظتی درونی است که در ما انسان ها برای ایجاد راحتی بیشتر در زندگی روزمره ایجاد شده است. ناهماهنگی شناختی آنقدر عمیق در DNA ما ریشه دارد که بسیاری از اعمال و بیشتر زندگی ما را کنترل می کند.
ناهماهنگی شناختی به این معنی است که ما در حال تجربه افکار و احساسات متضاد و ناراحت کننده ای هستیم که از اعمال خود ما ناشی می شوند. یک مثال خوب سیگاری هایی هستند که با خطرات ابتلا به سرطان مواجه هستند. به راحتی می توان فهمید که چرا سیگاری ها دوست ندارند هر بار که سیگاری روشن می کنند، 20 بار در روز به سرطان فکر کنند. وقتی افراد چنین احساسات منفی را تجربه می کنند، برای کاهش ناراحتی شروع به تغییر رفتار و/یا افکار خود می کنند. اما سیگاریها به جای ترک سیگار، رفتار بد خود را توجیه میکنند، خطرات را کمرنگ میکنند یا مکانیسمهای اجتنابی دیگری برای ایجاد حس بهتر در خود ایجاد میکنند. احتمالا می توانید ببینید که چگونه این مورد برای مشکلات معاملاتی هم به طور مشابه انجام می شود.
به طور کلی دو نوع سوگیری ناهماهنگی شناختی وجود دارد:
- ادراک انتخابی: افراد فقط متوجه اطلاعاتی می شوند که به نظر می رسد موضوع انتخابی آنها را تایید می کند.
مثلا فقط مقالات تایید کننده اطلاعات قبلی شان را می خوانند یا با افرادی صحبت می کنند که ایده های مشترک با آنها دارند تا ناهماهنگی را کاهش دهند. در معاملات، افراد فقط به دنبال مقالاتی می گردند یا از شاخص هایی استفاده می کنند که ماندن در معامله با ضرر را توجیه می کنند. یا وقتی در یک معامله طولانی زیانده هستند، به هر صعودی وزن زیادی می دهند و از این واقعیت غفلت می کنند که قیمت مدام پایین و پایین تر می رود.
- تصمیم گیری انتخابی: افراد به اقدامات خود وجهه منطقی می دهند تا به مسیر اصلی خود پایبند باشند.
عبارت “همه این کار را می کنند، پس چرا من نکنم؟” اصطلاحی است که اغلب برای توجیه رفتار بد استفاده می شود. این منطقیسازی از اوایل دوران مهدکودک در ما شروع میشود و آن را در مدرسه، دانشگاه، در محل کار و همچنین در زندگی خانوادگی خود بارها انجام میدهیم. در معاملات خود هم افراد سعی می کنند بهانه هایی بیاورند که چرا ادامه یک معامله بازنده خوب است یا اینکه چرا باید این بار (دوباره) قوانین ورود خود را زیر پا بگذارند.
از اولین کارگاه چنگال خرس چه میدانید؟! اینجا را ببینید
نمونه های متداول و روزمره ناهماهنگی شناختی
معمولا بدون اینکه بدانیم ناهماهنگی شناختی تقریبا تمام رفتارها و اعمال روزانه ما را هدایت می کند. بدون ناهماهنگی شناختی، همیشه احساس وحشت و نگرانی میکنیم، زیرا باید با حقایق سخت و تأثیراتی که تصمیمات خودمان برای ما به ارمغان میآورند، روبرو شویم. برای اجتناب از این احساسات ناخوشایند، افراد تمام تلاش خود را می کنند تا از اعتراف به حقیقت ناخوشایند اجتناب کنند:
- با «توجیه خرید» خودمان را متقاعد میکنیم که چیزی که خریدهایم زیاد هم بد نیست، حتی اگر احتمالا به آن نیازی نداریم و پول زیادی خرج کردهایم.
- وقتی به خود می گوییم کاری که انجام می دهیم واقعا معنادار است و “می توانست خیلی بدتر هم باشد”، حتی اگر مجبور بودید رویای کودکی خود را رها کنید.
- نمرات بد ما در آزمون، نگرفتن ترفیع یا تصادف تقصیر شخص دیگری است، و نه شما!
- هدف تمام تبلیغات ها کاهش ناهماهنگی شناختی ما از طریق هدف قرار دادن عدم تصمیم گیری و نگرانی هایی است که قبل از خرید داریم.
به قول دیپاک چوپرا “هر بار که وسوسه شدید به همان شیوه قدیمی واکنش نشان دهید، بپرسید که آیا می خواهید زندانی گذشته باشید یا پیشگام آینده”.
ناهماهنگی شناختی در ترید
ناهماهنگی شناختی اشکال مختلفی در معاملات دارد و بر تمام لایه های تصمیم گیری ما به عنوان معامله گر تأثیر می گذارد:
- معامله گران به عنوان یک مکانیسم حفاظتی و برای نشان دادن اینکه به ایده اصلی معاملاتی خود پایبند هستند، به معامله ضررده خود ادامه می دهند و با خود می گویند که: “حق با من است، قیمت تغییر خواهد کرد و اکنون می توانم ارزان تر بخرم…”
- زمانی که معامله گران یک تحلیل بازار یک طرفه انجام می دهند و سپس متقاعد می شوند که “می دانند” قیمت به کجا خواهد رفت. آنها اطلاعاتی مبنی بر اشتباه بودن تصمیمشان را نخواهند دید.
- وقتی آشکارا درباره معاملات و موقعیتها بحث میکنید، احتمالا معاملات بد را توجیه میکنید و از ضررهای خود دفاع میکنید و مدت بیشتری در آنها میمانید.
- زمانی که بعد از 5، 6 یا 7 سال هنوز در حال از دست دادن پول هستید اما هنوز آن را “فرایند یادگیری” می دانید.
- وقتی سعی می کنید بهانه ای بیاورید که چرا شکستن قوانین ورود و تعقیب قیمت یا استفاده از ریسک زیاد چیز خوبی است.
- وقتی فقط به دنبال تیکی در جهت معامله خود می گردید و تصویر کامل را نمی بینید.
و حتی زمانی که نوبت به عملکرد قیمتی میشود که در نمودارهای خود مشاهده میکنید، ناهماهنگی شناختی اغلب نیروی محرکه در پشت پرده نوسانهای غیرمنطقی بازار است که در آن آماتورها فریب داده میشوند تا معاملات زیانده بیشتری را انجام دهند و سپس از زیان هنگفت خود خارج شوند.
کاهش ناهماهنگی شناختی در ترید
هیچ ترفند آسانی وجود ندارد که به طور ناگهانی مشکلات ناشی از ناهماهنگی شناختی را از بین ببرد چراکه ما این مکانیسم را در طول هزاران سال تکامل کسب کرده ایم. اما چند روش بسیار خاص برای تفکر وجود دارد که یک معامله گر باید آنها را یاد بگیرد. برای اتخاذ تصمیمات معاملاتی بهتر:
- در مورد معاملات با کس دیگری صحبت نکنید (و هرگز توجیه نکنید). وقتی در مورد معاملات صحبت می کنیم، به راحتی نفس خود را درگیر می کنیم و نمی خواهیم نشان دهیم که در یک معامله ضررده هستیم. معاملهگران آماتوری که آشکارا معاملات خود را به اشتراک میگذارند، به احتمال زیاد تمایل بیشتری به ماندن طولانیتر در معاملات زیانده دارند، زیرا دلایلی برای خوب بودن معامله خود پیدا میکنند.
- هنگام ایجاد یک برنامه معاملاتی، همیشه سناریوهای معاملاتی خرید و فروش را ارائه دهید. از تحلیل های یک طرفه برای باز نگه داشتن ذهن و چشمان خود به هر دو طرف بازار خودداری کنید.
- برای افزایش آگاهی نسبت به رفتار معاملاتی خود، یک ژورنال معاملاتی داشته باشید. معاملهگری که رفتار خود را دنبال میکند، میتواند با تکرار همان اشتباهات متوجه شود که چقدر ضرر میکند و سپس احتمال تغییر رفتارش بیشتر است.
- فروتن باشید! بپذیرید که همه چیز را نمی دانید و مکررا با ضرر مواجه خواهید شد. تریدری که نمی تواند ضرر کند، شانسی برای تبدیل شدن به یک معامله گر تمام وقت حرفه ای ندارد.
- هنگام انجام معامله، همیشه با صدای بلند برای خود توضیح دهید، انگار که باید به شخص دیگری توضیح دهید، چرا این معامله خاص بسیار منطقی است و با برنامه معاملاتی شما مطابقت دارد. خیلی سریع متوجه خواهید شد که آیا خودتان را دارید گول میزنید یا نه.
ذهن ما واقعا سزاوار این است که فریبکار بزرگ نامیده شود. کنترل آن مستلزم آن است که ابتدا از آن و از روش هایی که با آن رفتار ما را دستکاری می کند، آگاه شویم، به خصوص در مورد معامله. درک مفهوم ناهماهنگی شناختی گامی حیاتی در رسیدن به یک ارزیابی واقعی عینی از عملکرد و تواناییهای خود است.
2 پاسخ
سلام .وقتتون بخیر.مطلب بسیار کاربردی و مفیدی بود.پیروزباشید
سلام و سپاس از همراهی شما