آیا ما دچار افسردگی در معامله‌گری هستیم؟

آیا ما دچار افسردگی در معامله‌گری هستیم؟
آیا ما دچار افسردگی در معامله‌گری هستیم؟

هنگام کار با یک فرد افسرده، یکی از کارهایی که یک درمانگر می تواند انجام دهد تجویز قرص هایی برای بهبود خلق و خو و ایجاد یک درمان سریع است. اما این فقط یک رویکرد سطحی است که بر علت تمرکز نمی کند بلکه فقط علائم را تغییر می دهد.

در عوض، یا علاوه بر این، یک درمانگر همچنین می تواند از چنین شخصی بپرسد:

  1. رژیم غذاییت چگونه است؟
  2. آیا به اندازه کافی می خوابی؟
  3. آیا تعاملات اجتماعی خوبی داری؟
  4. آیا به طور منظم ورزش می کنی؟
  5. آیا شغلت را دوست داری؟
  6. آیا احساس می کنی که فرد مفیدی هستی؟

اگر یک فرد به ظاهر افسرده پاسخ دهد که اصلا ورزش نمی کند، بد غذا می خورد، زیاد نمی خوابد و دیر به رختخواب می رود، از شغل خود متنفر است و تعاملات اجتماعی خوبی ندارد، «افسردگی» احتمالا یک افسردگی کلاسیک نیست، بلکه فقط نتیجه انتخاب های بد در زندگی او است. البته تشخیص افسردگی نیاز به بررسی دقیق از جانب یک متخصص دارد، پس آیا منطقی است که بدون تحلیل درست و نگاه عمیق تر شروع به برچسب زدن کنیم؟

بازگشت به “نقطه مبنا”

اگر از مثال بالا تبعیت کنیم، پس فردی که احساس ناراحتی و ضعف می کند، باید تغییرات کوچکی در سبک زندگی خود ایجاد کند. مثلا کمتر فست فود بخورد، کمتر الکل بنوشد، بیشتر ورزش کند، کمتر دنبال شایعات برود، بیشتر (و بهتر) کتاب بخواند، از دنبال کردن زیاد رسانه های اجتماعی اجتناب کند، زیاد تلویزیون تماشا نکند، سرگرمی های انگیزشی داشته باشد و زودتر به رختخواب برود. احتمال بسیار زیادی وجود دارد که فردی پس از انجام چنین تغییراتی رضایت کلی از زندگی را تجربه کند و شاهد افزایش سطح انرژی خود باشد.

احتمالا نیازی به پزشک ندارید تا این ها را به شما بگوید، اما به نظر می رسد که ما داریم توانایی قضاوت صحیح را بیشتر و بیشتر از دست می دهیم. به سمت چیزی کشیده می شویم که آسان است و بدون فکر کردن به تأثیرات بلندمدت آن، لذت کوتاه مدتی به ما می دهد. ما همیشه خواهان راه حلی سریع هستیم که ما را از انجام کارهای “سخت” و ضروری محافظت می کند. البته، ممکن است همچنان این احتمال وجود داشته باشد که افسردگی باقی بماند، اما در بسیاری از موارد می‌توانید بهبود کلی در وضعیت خود را مشاهده کنید. این نقطه مبنایی است که نشان میدهد یک فرد لزوما با انتخاب های ضعیف در زندگی در حال آسیب زدن به خودش نیست. باید یاد بگیریم تا با خود مانند کسی رفتار کنیم که از او مراقبت می کنیم و برای او آرزوی موفقیت داریم. این یک مساله ساده است و همه ما با آن موافقیم اما در واقع ما منتقد خودمان هستیم، مدام خودگویی منفی داریم و با خودمان بخوبی رفتار نمی کنیم.

نقطه مبنا در ترید

بسیاری از معامله گران معتقدند که استراتژی معاملاتی فعلی آنها کارساز نیست و ضررهای خود را به نقص سیستم خود نسبت می دهند. سپس با جستجوی یک سیستم جدید، خرید یک دوره جدید، امتحان یک اندیکاتور یا ابزار جدید و …، سعی می کنند تا مشکل را برطرف کنند. اما پس از بررسی رفتار معامله گران این چنینی، معمولا معلوم می شود که نتایج ضعیف به دلیل بد بودن سیستم معاملاتی آنها نیست، بلکه معمولا ترکیبی از موارد زیر است:

  • مدیریت نامناسب ریسک
  • زیر پا گذاشتن مداوم قوانین
  • ادامه دادن معامله ضررده
  • تریدهای انتقام جویانه
  • بستن زودهنگام پوزیشن
  • آماده نبودن برای ترید
  • از دست دادن فرصت
  • تریدهای بیش از حد

بنابراین، تریدری که در موارد فوق مقصر است، به این دلیل ضرر نمی کند چون سیستم معاملاتی او کار نمی کند، بلکه به این دلیل است که به درستی معامله نمی کند. او باید به نقطه مبنا بازگردد تا استراتژی ترید خود را بازبینی و درک کند و تنها زمانی قادر به قضاوت در مورد متد معاملاتی خود خواهد بود که بتواند از رفتارهای بدی که باعث ایجاد این همه دردسر و تناقضات شده اجتناب کند و هنگامی که معامله‌گر بتواند رفتار خود را کنترل کند، مشخص می‌شود که اصلا مشکل از سیستم ترید نبوده، بلکه ضررها ناشی از اشتباهات خود او هستند.


آیا با این مقاله همزادپنداری کردید؟ دوست دارم حتما نظرات و شرح حال شما را بخوانم. با ارادت

دومین کلوپ چنگال خرس